۝ تمایلات عالی ۝

علمی .آموزشی .مذهبی .فرهنگی.اجتماعی/

۝ تمایلات عالی ۝

علمی .آموزشی .مذهبی .فرهنگی.اجتماعی/

حکایات آموزنده

 

     

                                          حکایات اموزنده  


از شیطان بشنوید

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

حضرت نوح (ع ) هنگامى که کشتى را درست کرد و در آن انواع حیوانات را جاى داد، الاغ در خارج کشتى ماند. هر چه نوح او را به سوار شدن در کشتى وادار مى کرد سوار نمیشد بالاخره خشمگین شده گفت (ارکب یا شیطان ) سوار شو اى شیطان .

شیطان این سخن را شنید، خود را در پى الاغ آویزان نموده داخل کشتى شد حضرت نوح خیال میکرد سوار نشده ، همینکه کشتى به حرکت در آمده مقدارى بر روى آب سیر کرد چشم نوح به شیطان افتاد که در صدر کشتى نشسته پرسید چه کس بتو اجازه داد گفت تو مگر نگفتى سوار شو اى شیطان . آنگاه گفت اى نوح تو بر من حقى دارى و نیکى درباره من کرده اى میخواهم آنرا جبران نمایم . نوح پرسید آن خدمت چه بوده . در پاسخ گفت : تو دعا کردى قومت بیک ساعت هلاک شدند اگر اینکار را نمیکردى من حیران بودم بچه وسیله آنها را منحرف و گمراه کنم ، از این زحمت مرا راحت کردى .

حضرت نوح دانست شیطان او را سرزنش میکند. شروع بگریه نمود، بعد از طوفان پانصد سال گریه میکرد از اینرو نوح لقب یافت پیش از آن عبدالجبار نام داشت .

خداوند به او وحى کرد که سخن شیطان را گوش کن . نوح به شیطان گفت آنچه میخواستى بگوئى بگو. گفت : از چند خصلت ترا نهى مى کنم : اول اینکه از کبر پرهیز کن زیرا اول گناهیکه نسبت بخداوند انجام شد سجده کنم را تکبر نمیکردم و سجده مینمودم مرا از عالم ملکوت خارج نمیکردند. دوم از حرص دورى گزین ، زیرا خداوند تمام بهشت را براى پدرت آدم مباح گردانید از یک درخت او را نهى کرد، حرص آدم را واداشت تا از آن درخت خورد و دید آنچه باید بییند.

سوم - هیچگاه با زن بیگانه و اجنبى خلوت مکن مگر اینکه شخص ثالثى ؛ با شما باشد اگر بدون کسى خلوت کنى من در آنجا حاضر مى شوم ، آنقدر وسوسه مى نمایم تا به زنا وادارت کنم . خداوند به نوح وحى کرد که گفته شیطان را قبول کن

 

برگرفته از کتاب : داستانها و پندها جلد دوم ، اثر: مصطفى زمانى وجدانى


معشوق حقیقى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

این داستان راحتى در کتابهاى فلسفى نقل مى کنند که بعد از اینکه مجنون آن همه شعر و غزل در عشق و فراق لیلى گفت ، یک روز در بیابان لیلى آمد بالاى سر مجنون و صدا زد:

- مجنون ! مجنون !

مجنون سرش را بلند کرد و گفت :

- کى هستى ؟ گفت :

- منم لیلى ، آمدم سراغت ! (به خیال اینکه مجنون بلند مى شود و این محبوبى را که آنقدر در فراق او نالیده او است در آغوش مى کشد). ولى مجنون گفت :

- برو! بى غنى عنک بعشقک من به عشق تو خوشم و از تو بیزارم ، برو دنبال کار خودت !

نظیر همین داستان در شرح حال شاعر معروف زمان خودمان ((شهریار)) وجود دارد. شهریار دانشجوى پزشکى بوده است و در خانه اى در تهران سکونت داشته است ، بعد عاشق دختر صاحبخانه مى شود، چه جور هم عاشق مى شود!

از باب این که خواستگار زیباتر و پولدارترى براى دختر پیدا مى شود، دختر را به او نمى دهند. او هم مانند مجنون ، دست از همه چیز، کار، شغل ، تحصیل برمى دارد و دنبال این مسئله مى افتد.

بعد که سالها از این قضیه مى گذرد در یک جایى همان خانم با شوهرش با شهریار ملاقات مى کنند. شهریار به او مى گوید:

- من اصلا با تو کارى ندارم از شوهرت هم که طلاق بگیرى من دیگر با تو کارى ندارم .

شعرى هم دارد که بعد از آن ملاقات وصف حال خودش است مى گوید که من چگونه به عشق او خو کردم در حالى که به خود معشوق التفاتى ندارم

 

برگرفته از کتاب : داستانهاى استاد شهید مرتضى مطهرى ، اثر: علیرضا مرتضوى


 عشق سوزان 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

مرد سیاه چهره اى به حضور على علیه السلام رسید عرض کرد:

یا امیرالمؤ منین من دزدى کرده ام مرا پاک کن ! حدى بر من جارى ساز!

پس از آن که سه بار اقرار به دزدى کرد، امام علیه السلام چهار انگشت دست راست او را قطع نمود. از محضر على علیه السلام بیرون آمد و به سوى خانه خود رهسپار گردید با این که ضربه سختى خورده بود در بین راه با شور شوق خاص فریاد مى زد:

دستم را امیرالمؤ منین ، پیشواى پرهیزگاران و سفیدرویان ، آن که رهبر دین و آقاى جانشینان است ، قطع کرد.

مردم از هر طرف اطرافش را گرفته بودند، او همچنان در مدح على سخن مى گفت .

امام حسن و امام حسین از گفتار مرد با خبر شدند آمدند او را مورد محبت قرار دادند، سپس محضر پدر گرامیشان رسیدند و عرض ‍ کردند:

پدر جان ! ما در بین راه مرد سیاه چهره اى که دستش را بریده بودى ، دیدیم تو را مدح مى کرد.

امام علیه السلام دستور داد او را به حضورش آوردند. حضرت به وى عنایت نمود و فرمود:

من دست تو را قطع کردم ، تو مرا مدح و تعریف مى کنى ؟

عرض کرد:

یا امیرالمؤ منین ! عشق با گوشت و پوست و استخوانم آمیخته است ، اگر پیکرم را قطعه قطعه کنند، عشق و محبت شما از دلم یک لحظه بیرون نمى رود. شما با اجراى حکم الهى پاکم نمودى .

امام علیه السلام درباره او دعا کرد، آنگاه انگشتان بریده اش را بجایشان گذاشت ، انگشتان پیوند خورد و مانند اول سالم شد.

 

برگرفته از کتاب : داستانهاى بحارالانوار، اثر: محمود ناصرى


 

1 - لذات هفتگانه  

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

روزى جابر بن عبداللّه انصارى خدمت امام على علیه السلام بود و آه عمیقى کشید. امام فرمود: گوئى براى دنیا، اینگونه نفس عمیق و آه طولانى کشیدى ؟

جابر عرض کرد: آرى بیاد روزگار و دنیا افتادم و از ته قلبم آه کشیدم . امام فرمود: اى جابر، تمام لذتها و عیشها و خوشیهاى دنیا در هفت چیز است : خوردنیها و آشامیدنیها و شنیدنیها و آمیزش جنسى و سوارى و لباس اما لذیذترین خوردنى عسل است که آب دهان حشره اى به نام زنبور است .

گواراترین نوشیدنیها آب است که در همه جا فراوان است . بهترین شنیدنیها غناء و ترنم است که آن هم گناه است . لذیذترین بوئیدنیها بوى مشک است که آن خون خشک و خورده شده از ناف یک حیوان (آهو) تولید مى شود.

عالیترین آمیزش ، با همسران است و آن هم نزدیک شدن دو محل ادرار است . بهترین مرکب سوارى اسب است که آن هم (گاهى ) کشنده است . بهترین لباس ابریشم است که از کرم ابریشم به دست مى آید. دنیائى که لذیذترین متاعش این طور باشد انسان خردمند براى آن آه عمیق نمى کشد.

جابر گوید: سوگند به خدا بعد از این موعظه دنیا در قلبم راه نیافت .

 

برگرفته از کتاب یکصدموضوع پانصد داستان , اثر علی اکبر صداقت


 

 

نه مال جاوید ماند و نه فرزند

 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

لقمان حکیم به فرزندش مى گفت :

فرزندم ! پیش از تو مردم براى فرزندانشان اموالى گرد آوردند. ولى نه ، اموال ماند و نه فرزندان آنها و تو بنده مزدورى هستى . دستور داده اند کار بکنى و مزد بگیرى ! بنابراین کارت را به خوبى انجام بده و اجرت بگیر!

در این دنیا مانند گوسفند مباش که میان سبزه زار مشغول چریدن است تا فربه شود و زمان مرگش هنگام فربهى اوست . بلکه دنیا را مانند پل روى نهرى حساب کن که از آن گذشته و آن را ترک مى کنى که دیگر به سوى آن برنمى گردى ...

بدان چون فرداى قیامت در برابر خداوند توانا بایستى از چهار چیز سواءل مى شود:

1. جوانیت را در چه راهى از بین بردى ؟

2. عمرت را در چه راهى نابود نمودى ؟

3. مالت را از چه راهى به دست آوردى ؟

4. در چه راهى خرج کردى ؟

فرزندم ! آماده آن مرحله باش و خود را براى پاسخگویى حاضر کن !


 

چه کسى براى حسینم گریه مى کند؟ 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم شهادت حسین علیه السلام و سایر مصیبت هاى او را به دختر خود، خبر داد؛ فاطمه علیهاالسلام سخت گریه نمود و عرض کرد:

- پدر جان ! این گرفتارى چه زمانى رخ مى دهد؟

رسول خدا فرمود:

- زمانى که من و تو و على در دنیا نباشیم .

آن گاه گریه فاطمه شدیدتر شد. عرض کرد:

- چه کسى بر حسینم گریه مى کند، و به عزادارى او قیام مى نماید؟

پیامبر فرمود:

- فاطمه ! زنان امتم بر زنان اهل بیتم ، و مردان بر مردان گریه مى کنند و در هر سال ، عزادارى او را تجدید مى کنند. روز قیامت که فرا رسد، تو براى زنان شفاعت مى کنى و من براى مردان ، و هر که بر گرفتارى حسین گریه کند، دست او را مى گیریم و داخل بهشت مى کنیم . فاطمه جان ! تمام دیده ها روز قیامت گریان است ، مگر چشمى که بر مصیبت حسین گریه کند! آن چشم براى رسیدن به نعمت هاى بهشت خندان است !(59)

برگرفته از کتاب : داستانهاى بحارالانوار، اثر: محمود ناصرى


« مردی همیشه آرزو داشت تا یک گل زیبا و یک پروانه داشته باشه.  شبانه روز از خدا طلب یک گل زیبا و یک پروانه می کرد.

ولی خداوند برایش یک کاکتوس و یک کرم فرستاد. مرد سخت ناراحت و متعجب شد.

به خدا گفت:« من تنها آرزویم داشتن این دو بود. یعنی برآورده کردن این آرزو اینقدر برایت سخته؟»

سپس به فکر فرو رفت. با خودش گفت: خدا بنده های زیادی داره. شاید اصلا من رو بین این همه بنده فراموش کرده. شاید دیگه به من سر نزنه.

خیلی ناراحت شد. از زمین و زمان نا امید بود.

روز ها می گذشتن تا اینکه یه روز به فکرش رسید که بره و به کاکتوس و کرمش یه سری بزنه و ببینه که در چه وضعیتی هستن.

در اتاق زیر شیروانی رو باز کرد. شگفت زده شد. اصلا باورش نمی شد که چنین اتفاقی افتاده باشه.

اون کاکتوسی که شاید اول خیلی زشت به نظر می اومد یه گل زیبا داده بود که شاید نظیر اون گل رو کمتر جایی می تونست پیدا کنه و اون کرم بی قواره هم به یک پروانه ی زیبا تبدیل شده بود.

مرد به یاد حرفی افتاد که چند هفته پیش به خدا گفته بود.

اشک تو چشماش حلقه زد. به خاک افتاد و خدا رو به خاطر اینکه آرزوش رو بر آورده کرده بود شکر کرد. »

 

می شه گفت ما هم به نوعی همینطور هستیم. شاید بهتر باشه با صبر و حوصله ی بیشتری راجع به اتفاقاتی که برامون می افته قضاوت کنیم. البته تو قرآن هم هست که « انسان بسیار نابینا و عجول است». ولی خوب کار نشد نداره. می شه خودمون رو اصلاح کنیم.

تاثیر نماز بر بهداشت خواب                                        

مطالبی که در مورد فواید علمی نماز گفته می شود، همگی دربرگیرنده بعد کوچکی از ابعاد متعدد نماز است و پرداختن به فواید دنیوی و مزایای مادی نماز، هرگز نباید انسان را از توجه به دریاهای نور و معنویت همراه با نماز، غافل کند..

و بر این اساس باید مراقب بود که توجه به مزایای پزشکی نماز و این قبیل مقولات، تنها به عنوان تأییدات علمی و دنیایی بر این عبودیت محض شود و خدای نکرده، حدود فواید و مزایای این فرضیه نورانی، در حد خاک و دنیا باقی نماند و حکایت آن گروه گمراه که نماز را به یک نوع ورزش سوئیسی تشبیه کرده بودند و دل خوش داشتند که فلسفه نماز را دریافته اند، نشود.

هر انسان طبیعی در حدود 3/1 عمر خود را در خواب به سر می برد و تأثیر خواب بر روان و جسم انسان از دانسته های مسلم علم پزشکی است.

 به طوری که امروزه تغییرات خواب انسان از پیش آگهی های مهم و قابل توجه در زمینه ابتلا به بیماری ها، به حساب می آید.

به عنوان مثال، در اشخاص مبتلا به افسردگی، میزان خواب به نحو چشمگیری افزایش و یا به ندرت کاهش پیدا می کند.

 تغییرات خواب انسان در بیماری های جسمی نیز بسیار چشمگیر است، به خصوص اگر تأثیر ناراحتی های روان انسان بر جسم او را در نظر داشته باشیم و به یاد آوریم که بیش از 60 درصد مراجعه کنندگان به بیمارستان های عمومی، در واقع از یک مشکل روانی رنج می برند.

به این ترتیب ایجاد بهداشت خواب، در واقع یک رکن مهم بهداشت روانی و جسمی به حساب می آید و هر عاملی که در تنظیم بهداشت خواب مؤثر باشد، پیشگیری کننده و حتی درمانگر بسیاری از بیماری های جسمی و روانی است.

امروزه نخستین اصلی که در ایجاد بهداشت خواب، توسط جدیدترین منابع علمی دنیا توصیه می شود "بیدار شدن هر صبح سر یک موقع مشخص از خواب است".

یک نگاه کلی به جدول اوقات شرعی نشان می دهد، که وقت نماز صبح، در تمام طول سال، با در نظر گرفتن تغییرات ناشی از حرکات وضعی و انتقالی زمین، زمان ثابتی است و اقامه کننده نماز صبح، با برخاستن پس از اذان، در واقع اساسی ترین گام را در جهت رعایت بهداشت خواب و در نتیجه آن، سلامت بدنی و تعادل روانی برداشته است.

نظرات 1 + ارسال نظر
قاصدک پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 15:13

خیلی جذاب بودن دستت دردنکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد