سهم من فقط انتظار است و بس...

تقدیم به امام زمان 


تنهایی‌ام را با تو قسمت می‌کنم، سهم کمی نیست… پذیرایم باش! تویی که در تنهایی بی‌کرانم سهمی داری، بگذار برایت بگویم… بگذار حرف بزنم، مدت‌هاست که حرف‌هایم در گلو خشک می‌شود و سر به سخن باز نمی‌کنند. مدت‌هاست در رنجم. رنجی را که دیگران می‌کشند، می‌بینم و رنج خودم را می‌چشم اما… 

 

دلم می‌خواست سهمی از دلت نصیبم شود!!!

اما سهم من! تنها سکوت شد! سکوتی ژرف که سخن‌ها دارد.

و سکوت من …

تو معنای سکوتم را می‌دانستی اما من …. نه!

دلم بی‌صدا فریاد می‌زد، تو می‌شنیدی …

دلم رویاها داشت….. و هنوز هم رویاها دارد…

آه! دلم برای رویای آن شاهزاده سوار بر اسب دوران کودکی تنگ است …

دلم برای یک نگاه عاشقانه چشم برهم نمی‌گذارد …

مبادا خواب رویاهایم را بدزدد.

در دل آسمان نقش نگاه ندیده‌ات را بارها کشیده‌ام.

با دریا از تو سخن‌ها گفته‌ام و او هم با موجهایش با من سخن‌ها می‌گوید، از تو …

به نسیم گفته‌ام حرف‌های یواشکی دلم را به تو برساند … رساند؟

به کبوتر گفته‌ام وقتی دور حرم می‌چرخد برای دل من هم دعا کند و برای آمدن تو که برای همه عزیزی …

به گل‌ها گفته‌ام گلبرگ‌هایشان را به من قرض بدهند، برای نامه‌نگاری لازمشان دارم.

به بلبل‌ها گفته‌ام نوای تو را برایم زمزمه کنند …

می‌دانم فراموششان نمی‌شود!

دلتنگت هستم ...

احساس نجیبم هنوز هم خجالتی است، هنوز هم خودش را پشت دیوار سکوت قایم می‌کند تا مبادا چشمانت را ببیند و نگاهت را، که هنوز ندیده است…

تویی که هنوز نمی‌شناسمت! هنوز فرسنگ‌ها راه تا رسیدن به تو پیش روی دارم …

کاش تو بیایی … من که نمی‌توانم به تو برسم.

تو بیا و دستانم را مهربانانه بگیر و با خود ببر …

منتظرم … منتظر آمدنت …

شاید قاصدک خوش خبری از کوی تو برایم خبرها بیاورد.

شاید بگوید آمدنت نزدیک است …

هر روز صبح طلوع آفتاب را سلامی دوباره می‌دهم

به امیدی که صدایم به تو برسد …

هر روز آسمان را با شوق پریدن با تو می‌بینم … و هر روز یادت با من است…

شاید این بار حرف‌هایم را بخوانی …

شاید این بار جوابی برای همه حرف‌های نزده‌ام داشته باشی که بی‌قرارم!

بی‌قرار تو!

تویی که می‌گویند روزی خواهی آمد

تویی که با خود آرامش خواهی آورد … برای همه دل‌های بی‌قرار.

برای آمدنت چشم‌هایم را هر روز روشن می‌کنم و بر آستان حرم مطهر عشق می‌گذارمشان و نام زیبای تو را تکرار می‌کنم…

می‌ترسم !!! مبادا شمع چشم‌هایم خاموش شوند و تو نیامده باشی...