ولادیمیر اسپیردونویچ پوتین 7 اکتبر 1952 در لینگراد (سنپترزبورگ امروزی) به دنیا آمد. پدربزرگش اسپیریدون آشپز شخصی لنین و استالین و پدر و مادرش کارگران یک کارخانه بودند.
در جوانی شیفته شخصیت افسرهای اطلاعاتی و امنیتی شوروی بود. در دوران سربازی، به نیروی دریایی شوروی پیوست و به یک زیردریایی فرستاده شد. در لنینگراد به دانشگاه رفت و از دپارتمان حقوق این دانشگاه فارغالتحصیل شد که در همان زمان تحصیل نیز عضو «گروه کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی» بود و تاکنون نیز به صورت رسمی کنارهگیری خود را از این گروه اعلام نکرده است.
به خاطر علایق خود به مسائل اطلاعاتی و امنیتی، وارد کاگب سرویس جاسوسی و اطلاعات-امنیتی شوروی شد.
پدر پوتین یک کمونیست واقعی بود و مادر او یک مسیحی ارتودوکس؛ اگرچه جرات نداشت در خانه هیچ نشانه یا علامتی از دین و آئین خود بروز دهد. مادر پوتین مطمئن بود که فرزندش یک مسیحی ارتدوکس خواهد شد و به همین خاطر وی را در معرض آموزههای مسیحی قرار میداد. پدر ولادیمیر متوجه این مسئله شده بود اما این زمانی بود نابینایی به سراغ وی آمد.
در 24 سالگی دوره آموزشی کاگب را تمام کرد. در 31 سالگی ازدواج نمود و 2 سال بعد صاحب دو دختر شد.
وی در 32 سالگی به سمت یکی از اعضای ارشد کاگب ارتقاع مسئولیت یافت و یک سال بعد، سازمان اطلاعات و امنیت شوروی، وی را به آلمان شرقی فرستاد اما با شکست کمونیسم در آلمان شرقی و اتحاد دو آلمان در سال 1990، به لنینگراد بازگشت.
در سال 1991 در سال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هنگامی که کاگب فعالیتهایی را علیه میخائیل گورباچف که قصد آمادگی شوروی برای فروپاشی را داشت شروع کرده بود، از نهادهای امنیتی کنارهگیری کرد.
بعد از فروپاشی شوروی همچنان در ساختار قدرت در دولت فدراسیون روسیه باقی ماند و در سال 1999 قائم مقام وزیر امور خارجه روسیه شد. بعد از مدتی به کاخ ریاست جمهوری راه یافت و توانست اعتماد یلتسین را به خود جلب کند.
* هدفی که با فروپاشی ابرقدرت شرق نیز محقق نشد
انتقال قدرت از یلتسین به پوتین شاهدی بر این مدعا بود که ساختار حکومت در روسیه بیش از آنکه مبتنی بر دموکراسی غربی باشد، بر اقتدارگرایی رهبران مبتنی است و رهبران روسیه زمانی که مصلحت کشورشان را در برخوردهای غیردموکراتیک ببینند، حتماً از این برخوردها بهره خواهند برد.
گلولهباران پارلمان روسیه در مسکو توسط ارتش روسیه در حمایت از بوریس یلتسین رییسجمهور، در مناقشهای که بین او و رییس پارلمان در مورد نحوه توزیع قدرت رخ داد شاهدی بر این مدعاست.
یلتسین فردی را به عنوان جانشین خود برگزید که سابقه طولانی در دستگاه امنیتی شوروی داشت. پوتین در پرتو حمایت یلتسین هویت یافت و خاندانهای مهم اقتصادی و سیاسی نیز در روی کار آمدن او نقش موثری ایفا کردند. البته، اگرچه در توافق یلتسین برای به قدرت رساندن پوتین، عدم تعرض به خانوادهها مورد تعهد قرار گرفت، اما پوتین به آن پایبند نماند.
پوتین با ارزیابی اوضاع روسیه، متوجه این مسئله شده بود که مهمترین عامل نابسامانی روسیه همین خانوادهها هستند به همین خاطر برخورد گزینشی با خانوادهها و صاحبان قدرت سیاسی ـ اقتصادی در روسیه را آغاز کرد.
مردم روسیه در دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی، با گسترش امواج جداییطلبی، جنگ در چچن و اقدامات گوناگون تروریستی مواجه شدند. آنها در جریان گروگانگیریهای خونبار در مسکو، بسلان، داغستان و... هر روز با اخبار هولناکی که امکان فروپاشی فدراسیون روسیه را برجسته میساخت، روبهرو بودند. انتخاب ولادیمیر پوتین پایانی بر این نگرانیها بود. او توانست امنیت را تا حد قابل ملاحظهای در سراسر فدراسیون برقرار کند و این امتیاز بزرگی بود که پوتین موفق به کسب آن شد.
انتخاب پوتین به جانشینی یلتسین، رهبران کشورهای غربی را نیز شگفتزده کرد چرا که فکر میکردند روسیه بعد از فروپاشی شوروی گام به گام در جهت دموکراسی ترویجی آنها پیش خواهد رفت.
* پوتین برخورد چکشی را به ژست دموکراسی ترجیح داد
پوتین خود را فردی زیرک و توانا و کاملاً پایبند به موازین منافع ملی روسیه نشان داد و مردم روسیه او را رهبری متفاوت با یلتسین برآورد کردند. او خود را متعهد به مبارزه با جداییطلبی معرفی کرد که نمونه بارز آن در چچن رخ داده بود.
او به عنوان رهبری طرفدار وحدت ملی، تحکیم دولت و فدراسیون، طرفدار احیای قدرت داخلی و خارجی روسیه شناخته شد. در حالی که یلتسین فردی ضعیف و ناتوان شناخته شده بود. او به عنوان یک رهبر قدرتمند و قابل اعتماد که میتواند نظم و امنیت را به روسیه برگرداند، مورد توجه قرار گرفت. او به نسلی از سیاستمداران روسیه تعلق داشت که از زمان شوروی شکل گرفته بود.
به این ترتیب هرچند پوتین با حمایت یلتسین به قدرت رسید، ولی توانست با بهرهگیری از توانایی شخصی خود به زودی به یک رئیسجمهوری محبوب در روسیه تبدیل شود. یلتسین هنگامی پوتین را به عنوان وارث سیاسی خود برگزید که در داغستان شرایط دشوار و خطرناکی ایجاد شده بود. عملیات نظامی در داغستان قرار بود به چچن نیز انتقال پیدا کند. بار سنگین ناکامی در عملیات نظامی اول روسیه در چچن بر دوش یلتسین قرار داشت و حلوفصل این مساله میتوانست در معادلات سیاسی روسیه بسیار تاثیرگذار باشد.
موفقیتهای پوتین در جنگ دوم چچن و ارائه تصویر یک رهبر ناجی از رسانههای روسی که تحت کنترل خانوادههای پرطمطراق روس قرار داشتند، در چارچوب توافقهای او و یلتسین شرایط را برای قرار گرفتن روسیه در مسیر نظم و امنیت قرار داد.
او به شدت به برنامههای لیبرالیستی حمله کرد ولی مفهوم آزادسازی را هم رد ننمود. اصلیترین اولویت پوتین اقتصاد بود و در این راستا از الگوی تمرکز و اقتدار دولتی در عرصه اقتصادی استفاده نمود. وی در دیگر عرصهها نیز بر تقویت تمرکزگرایی و نه توزیع قدرت در روسیه، تاکید ورزید. پوتین در برنامه خود به مبارزه با فساد مالی جایگاه ویژهای بخشید و به رفع فقر در جامعه روسی توجه نمود.
برنامههای پوتین برای هواداران تعمیق و گسترش دموکراسی در روسیه پیامهای خوشایندی در برنداشت به همین خاطر علیه وی وارد فعالیتهای تبلیغاتی شدند. اما او از مردم روسیه خواسته بود برای حرکت در مسیری طولانی و دشوار آماده شوند.
* پوتین برای رهبران غربی: دوست، رقیب یا دشمن؟
یکی از مهمترین مشکلات روسیه پوتینی با کشورهای غربی این است که مدل حکمرانی رئیسجمهور فعلی مورد حمایت کشورهای مدعی دموکراسی قرار نمیگیرد و پوتین و دولتش هر از چند گاهی به نقض حقوق بشر متهم میشوند. مجله آمریکایی «پرادا» که هر ساله فهرستی از دیکتاتورهای جهان را معرفی میکند، در گزارش سال 2007 میلادی خود نام «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهوری روسیه را نیز به عنوان یکی از دیکتاتورهای جهان و در رتبه شماره بیستم این فهرست گنجانده است.
این مجله معتبر آمریکایی در گزارش خود یادآور شده که طبق گزارش مقامات وزارت خارجه آمریکا، روسیه 17 مورد از موارد حقوق بشر را در سال 2007 میلادی نقض کرده و طبق آمارهای اعلام شده، بیش از دو هزار زندانی طی همین سال در زندانهای روسیه جان سپردهاند.
روزنامههای آمریکایی معتقدند اگر چه دوران ریاستجمهوری پوتین در سال 2008 میلادی پایان مییابد، اما هماکنون بسیاری از شاخههای اجرایی این کشور تحت نفوذ پوتین است و تقریباً تمام افراد در سمتهای کلیدی و اصلی دولت روسیه، توسط پوتین به کار گمارده میشوند. به همین خاطر پیشبینی میشود وی تصمیماتی برای دور سوم ریاست جمهوری خود نیز بگیرد.
پوتین بیش از آنکه به فکر ژست گرفتنهای مختص به رهبران همسایگان اروپایی و رقیب آمریکایی باشد، ترجیه میدهد مدام بر روی استقلال در تصمیمگیری کشور روسیه در برابر غرب تاکید کند و در صورتی به رقبا لبخند محبتآمیز بزند که اهداف را همجهت ببیند. به همین خاطر، کشورهای غربی و به خصوص آمریکا که بعد از تلاشهای چنددههای برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اهداف خود در جمهوری فدراسیون روسیه را محقق نمیبینند، میکوشند هر از چند گاهی با ابزار مختلف روسیه را با برخوردهای قهری بازدارند. یکی از این ابزارها، فشار رسانهای بر رئیسجمهور روسیه مبنی بر اقتدارگرایی و غیردموکراتیک بودن پوتین است. ابزار دوم استقرار سیستم دفاع موشکی در لهستان و چک میباشد تا به رئیسجمهور روسیه تاکید کنند، روزی نخواهد رسید که روسیه بخواهد با تکیه بر توان نظامی خود، برگ برندهای در برابر آمریکا و کشورهای اروپایی داشته باشد. اینطور که شواهد نشان میدهد، دو ابزار فوق به میزان زیادی توانسته واکنش خشمانه روسیه را برانگیزاند چرا که رئیسجمهور به خوبی با معنا و ابعاد چنین تهدیداتی آشنایی دارد.
* پیش به سوی دور سوم ریاست جمهوری
پوتین رئیسجمهور اقتدارگرای روسیه، براساس همان مدلی که خود به ریاست جمهوری رسید، ویکتور زابکوف فرد ناشناختهای در عرصه سیاست روسیه را به عنوان نخستوزیر روسیه برگزیده است. اگرچه پوتین قول داده انتخابات پارلمانی سال 2007 را به گونهای دموکراتیک برگزار کند، اما تحلیلگران معتقدند این یک سوپاپ تخلیه برای تصمیمی در خصوص دور بعدی ریاست جمهوری در روسیه است.
مطابق قانون اساسی روسیه، ولادیمیر پوتین تا سال 2012 نمیتواند به عنوان رییسجمهور روسیه انتخاب شود، چون به مدت دو دوره رییسجمهور بوده است.
از دیدگاه برخی صاحبنظران این امکان وجود دارد که پوتین برای تغییر قانون اساسی تلاشهایی انجام دهد و یا امکان به قدرت رسیدن فردی را فراهم نماید که امانتداری مناسب برای وی در دورهای باشد که پوتین قانوناً نمیتواند رئیسجمهور باشد؛ زابکوف میتواند گزینهای مناسب برای این امانت باشد.